جنبش مسلمانان پشتو ی جبهه شمال غربی هند
پیروزی در هر زمینه ای در زندگی نیاز به اعتماد به نفس دارد.پیروزی در مبارزاتی که دشمن تا دندان مسلح است از این قاعده مستثنی نیست.اگر نیک بنگریم همه تحولات نیک و بد دنیا در ابتدا با عزم و ارده یک نفر شکل گرفته است.برای مثال تفکر نژادپرستانه شخص منفردی به اسم هیتلر بود که در جنگ جهانی دوم دنیا را به آتش و خون کشاند. یا اگر بخواهیم تغییرات مثبت را در نظر بگیریم ، خواست مهندس گاندی در ایجاد هندوستان مستقل بود که سرانجام دشمن قدرتمندی چون انگلیس را به زانو در آورد. هر انسانی باید این قدرت را در خود ببیند که هر وقت اراده کند ، نه تنها محله خود بلکه دنیا را تغییر دهد.همانطور که انسانهای قدرت طلب ، برای ارضای میل قدرت طلبی خود توانسته اند بر دنیا تأثیر بگذارند،انسانهایی که فارغ از خود می اندیشند و اعتلای کشورشان برایشان اهمیت دارد نیز می توانند هر تأثیری که از دید آنها مثبت است بر کشورشان بگذارند.در گذشته در مقاله ای نوشته بودم که هندیها با وجود اینکه انگلیس به صورت فیزیکی در کشورشان حضور داشت ، با او مبارزه کردند و استقلال کشور خودشان را به دست آوردند.اما در کشور ما حتی تحصیل کرده ها هنوز بر این باور هستند که تا حمایت انگلیسیها از این رژیم وجود دارد ، رژیم برقرار است.امیدوارم که روزی اطلاعات مردم از مبارزات بدور از خشونت آنقدر زیاد بشود که دیگر به فرض مسلم که انگلیس با همه قوا از اینها حمایت می کند ، مبارزه برایشان مثل آب خوردن باشد.
در اینجا بد نیست درباره مبارزه مسلمانان هندی که جدا از جنبش مهندس گاندی بوده است کمی سخن بگوئیم.بعد با خود قضاوت کنیم و ببینیم آیا درست است که مردمی پا برهنه ، گرسنه ، بی سواد و عقب افتاده نظیر پشتوهای هندی راه مبارزه با انگلیس را یاد بگیرند؛ اما ما ملتی که مدعی تاریخ و فرهنگی کهن هستیم و از نظر ثروت و سواد و وضع بهداشتی و .. از مسلمانان هندی جلوتر هستیم ، نتوانیم با حضور پشت پرده انگلیس مقابله کنیم و به جای اندیشیدن به مبارزه انگلیس را چون غولی افسانه ای برای خود جلوه دهیم که فقط با یک غول افسانه ای دیگر از سرزمینی دیگر از پای در می آید؟
جین شارپ در زمینه مبارزات بدور از خشونت کتابهای زیادی نوشته است.تازه ترین کتاب او زیر عنوان waging nonviolent struggle هست که در مورد جنبشهای بدور از خشونت مثالهایی را از کشورهای مختلفی به صورت گسترده بیان کرده است .فصل 8 این کتاب با وجود اینکه مربوط به مبارزه هندیان است ، در فصلی جدا از جنبش استقلال طلبانه هند توضیح داده شده است.
او در این کتاب آورده است که: مسلمانان هندوستان در قسمت شمال غربی شبه جزیره هندوپاکستان زندگی می کنند .وقتی که در سال 1848 میلادی این ناحیه به تصرف انگلیسیها در می آید، آن را به دو بخش تقسیم می کند.یک بخش تحت نظارت دولت انگلیس بود و بخش دیگر به صورت قبیله ای و آزاد زندگی می کردند. بخشی که زندگی قبیله ای و آزاد داشتند ،از همه نوع امکانات محروم بودند.از هر 1000 نفر تنها 25 نفر سواد داشتند که این آمار در ارتباط با زنان سواد دار از این رقم هم پائین تر بود.
دولت انگلیس به خاطر اینکه هزینه های زیادی را صرف ارتش خود می کرد دیگر به تحصیلات و دیگر امور رفاهی مردم منطقه توجهی نمی کرد. البته برای انگلیس بی سواد ماندن مردم اهمیت داشت.هر چه مردم نادان تر باشند ، حکوت کردن بر آنها راحت تر است.
اگر به شرایط امروز خودمان نگاه کنیم ، می بینیم که در شرایطی بسیار بسیار بهتر از این مسلمانان هندی قرار داریم.
این مسلمانان هندی هم بسیار فقیر بودند و هم بی سواد . از کوچک ترین مسائل بهداشتی هم اطلاع نداشتند.ببینید بدبختی آنها تا چه پایه بوده است که در کشور خودشان با خرج خودشان اجازه مدرسه ساختن نداشتند.
فردی به اسم غفار خان با استفاده از بنیه مالی خود شروع به ساختن مدرسه و آموزش به مردم می کند. در کنار سواد آموزی با آنها در مورد مسائل بهداشتی صحبت می کند . اما انگلیسیها با او مخالفت می کنند.اما غفار خان بر تصمیم خود پافشاری می کند . انجمنی به اسم خدمت گزاران خدا تأسیس می کند و به همه آنها دیسیپلین مبارزه بدور از خشونت را آموزش می دهد و تأکید می کند که هر کس این روش را می پسندد، پیراهن سرخ بپوشد و به ما بپیوندد و هر کس دیسیپلین این مبارزه را نمی پسندد ، همین الان انجمن خدمتگزاران خدا را ترک کند.
جالب است که بدانید انگلیس سعی می کند از اختلاف هندو ها و مسلمانان بهره بگیرد و به ملاها می گوید که انجمن خدمتگزاران خدا طرفداران هندوها هستند تا مردم مسلمان را از پشتیبانی این جنبش بر حذر کند. انگلیس اینقدر از قدرت مبارزه بدور از خشونت آگاه بوده است که گاهی به عمد دست به کشتار مردم بی گناه می زند تا آنها را تحریک به انجام اعمال خشونت آمیز کند ، تا برای تلافی کردن و سرکوب کردن جنبش دلیل قانع کننده ای داشته باشد. اما همین مردم پا برهنه و بی سواد ، آنقدر بر دیسیپلین مبارزه بدور از خشونت تأکید می ورزند که سر انجام پس از افت و خیزهایی در این مبارزه موفق می شوند که به خواست خود برسند.
آیا سزاوار است که ما ایرانیان از این هندیها عقب تر باشیم و از آنها درس نگیریم؟