مبارزه بدور از خشونت

Saturday, March 03, 2007

مردم در کشور صاحب الزمانی ، منتظر ظهور جورج بوش هستند

روحیه ملتی که منتظر فرج امام زمان است تا با شمشیرش عدالت را بر روی زمین برقرار کند ، نتیجه ای بهتر از این در بر نخواهد داشت که در برابر بیداد این آخوند های انیرانی ، دست روی دست گذاشته و منتظر ظهور جورج بوش بماند.کم نیستند هم وطنانی که چشم دوخته اند که آمریکا بیاید و منابع خود را برای ما هزینه کند و کشور ایران را از چنگ این آخوندها در آورد و دو دستی به ما تقدیم کند و بعد هم بگوید امر دیگری، خواهش دیگری ندارید؟ رو درواسی نکنید، در خدمتگزاری حاضرم!
در ارتباط با احتمال حمله آمریکا به ایران و اینکه بعضیها می گویند ،" بگذارید امریکا بیاید، مردم زورشان به اینها نمی رسد" بخشی از کتاب "waging on nonviolent struggle " را ترجمه کرده ام که امیدوارم مورد توجه میهن دوستان قرار گیرد.
"کاربرد پتانسیل قدرت مردم و رسیدن به آزادی توسط خودشان
رابطه قدرت کسی که در جایگاه یک حاکم قرار دارد با مردم هرگز تغییر نخواهد کرد ، به جز اینکه مردم مستقیماً برای تغییر این رابطه مشارکت کنند. در غیر این صورت گروه جدیدی جای حاکمان قبلی را می گیرند که ممکن است محدودیت های حاکم قبلی را ایجاد کنند یا نکنند، به رفاه مردم اهمیت بدهند یا ندهند.
اگر مردم تحت ستم قرار است که به آزادی برسند و این آزادی قرار است که چیزی اصیل و ماندگار باشد،باید خود مردم تلاش کنند. این آزادی باید توسط ابزارهایی بدست بیاید که موجب شود مردم دارای ظرفیتی ماندگار برای حکمرانی بر خویش و شکل دهی جامعه خود شوند وطوری رفتار کنند که آزادی و حقوقشان تأمین شود.در غیر این صورت احتمال دارد که حاکمان جدید به صورت بالقوه ظالم تر و بی رحمتر باشند و فقط پرچمی که تکان می دهند با پرچم حاکم قبلی فرق کند و دکترین متفاوتی را عرضه کند.
سوسیالیست بزرگ هند ، رامانهار لوهیا ، یکبار نوشت که دیگر از شنیدن اینکه قلب ظالم باید عوض شود خسته شده ام. این خیلی خوب است که ظالمان عوض شوند،اما مهمتر از همه این است که کوشش شود قلب مردم تحت ستم تغییر کند. آنها باید نخواهند که به مظلومیت خویش بیش از این ادامه دهند و مصصم شوند که یک جامعه بهتر بسازند. سستی اراده و از همه مهمتر ضعف در عملکرد آنان ، امکان مظلومیت و تسلیم انها را ادامه دار می سازد. اگر عزم آنها راسخ شود و توانایی عملکرد آۀنها افزایش یابد ، هرگز دوباره تحت ستم قرار نخواهند گرفت. این چنین آزادی تنها در صورتی به دست می آید که قدرت مردم در سایه تلاش خودشان افزایش یابد.
رهبر استقلال طلبی هندیان ، مهنداس گاندی ، بر اهمیت تغییر خواست و نقطه نظرات مردم به عنوان پیش نیاز تغییر در الگوهای فرمانبرداری و همکاری تأکید می کرد. او می گفت برای تغییر به پیش شرطهایی نیاز داریم که از این قرار هستند:
· یک تغییر روانی از سوی تسلیم منفعلانه به سمت خود باوری و شجاعت
· تشخیص این نکته که یاری مردم تحت ستم ؛ موجودیت رژیم را ممکن می سازد
· رسیدن به عزمی راسخ برای عدم همکاری و نافرمانی مدنی
گاندی متقاعد شده بود که این تغییرات آگاهانه تأثیر گذار هستند.
همینکه مردم تحت سلطه خواهان تغییر شدند ، باید بسیج شوند و قدرت مؤثر خود را به کار گیرند . زمانیکه آنان تصمیم به نافرمانی مدنی و عدم همکاری با رژیم می گیرند ، برای مبارزه به ابزارهای قاطع و محکم نیاز دارند . پس از آن به تکنیکهای مبارزاتی نیازمند می شوند که توسط آنها بتوانند مؤسسات مستقل را قوی کنند و مؤسسات جدیدی درست کنند و از آنها دفاع کنند و در برابر حاکم سرکوبگر مقاومت و مقابله کنند و قدرت سرکوب گرش را به زیر کشند.
مردم باید بتوانند منابع قدرت ظالمین را محدود کنند . میزانی که قدرت حاکم تضعیف می شود به چند چیز بستگی دارد.
· انکار حق اخلاقی حاکم کنونی برای حکمرانی
· نافرمانی مدنی و عدم همکاری و پرهیز از کمک رساندن به حاکمین
· پرهیز از در اختیار گذاشتن دانش و مهارتی که حاکم به آن نیاز دارد
· عدم پذیرش کنترل حاکمان بر ادارات ، املاک، منابع طبیعی ، منابع مالی ، سیستم اقتصادی ، ارتباطات و حمل نقل
اضافه برآن ،اگر مقاومت مردم به این دلیل که نیروی نظامی و پلیس به رژیم دلخوشی ندارند ، سرکوب نشود،و اگر علی رغم مجازاتهای سخت حاکمان مردم به مقاومت خود ادامه دهند و به صورت شدید تری مقاومت کنند ، قدرت حاکمان رو به ضعف می گذارد و حتی از بین می رود.
تکنیکهای مبارزاتی باید قادرباشند که مردم مبارز را بسیج کنند و قدرت حاکمان را تحت کنترل مردم درآورند.این تکنیکها باید به مردم آنچنان ظرفیتی بدهند که توسط آنها بتوانند هر حاکمی را تحت کنترل خود درآورند و از حق خود برای حاکمیت بر خود دفاع کنند. آن شیوه مبارزاتی که در خود پانسیل چنین کنترلی را دارد ، شیوه مبارزه بدور از خشونت است."
بارها و بارها وقتی با مردم ایران از مبارزه بدور از خشونت سخن می گوئیم ، این نوع مبارزه را با شاخه گل به سراغ دشمن رفتن تعبیر می کنند و بعضی هم این مبارزه را فقط منحصر به رفتن به حیابان می دانند. اما به خیابان آمدن تنها یک شیوه از میان دویست و اندی شیوه مبارزه بدور از خشونت است.این نوع مبارزه به صورت انفرادی هم تأثیری ندارد. مبارزه باید از طریق همکاری گروههای و سازمانهای مختلف اجتماعی انجام گیرد.شاید همین الان هم دیگر دیر شده باشد. اما ای کاش به جای اینکه چشم به امریکا می دوختیم به ظرفیتهای خودمان نگاه می کردیم.

Monday, September 25, 2006

مبارزه در ایران گاهی برای رسیدن به جای اول است

.هر روز بامداد که از خواب بیدار می شدم ، از فکر اینکه با قطار کرج باید به تهران بروم احساس بدی داشتم. گاهی به شوخی به همراهانم می گفتم عذاب الیم که در قرآن از آن یاد شده همان سوار شدن به قطار تهران کرج است.در قطار کرج به تهران تنها یک واگن برای بانوان ویژگی یافته است.گهگاهی آنقدر جا تنگ است که نمی توانیم اندکی پایمان را تکان بدهیم. نیم ساعتی که تا رسیدن به صادقیه به درازای می کشد از هر عذاب الیمی بدتر است.پیش از این شماره واگن ها بیشتر بود. مردم اعتراض کردند که چرا زمان رسیدن دو قطار دراز شده است، دو واگن از قطارها کاستند و به جایش زمان حرکت قطار ها را کوتاه تر کردند. این دشواری هرگز حل نشد و همچنان سیل جمعیت مایه می شد که هر روز گواه دعواها و مصیبت های دیگری در مترو باشیم. تا اینکه چند روز پیش یک قطار با تأخیر آمد ، برآیند اینکه مسافرینی که باید با قطار پس از آن می رفتند گرد آمدند و همه با هم وارد یک قطار شدند. ( گل بود به سبزه هم آراسته شد) براین باور هستم که دوستان بیرون نشین تصور این چگونگی را حتی در تخیلات خود نمی توانند بگنجانند. ساعت 7 ربع بامداد قطار از کرج حرکت کرد وقتی به صادقیه رسید همه زنها تصمیم گرفتند که قطار را ترک نکنند تا اینکه کارگزاران قول بدهند که فکری به حال این وضعیت بکنند.آقایان و چند تن از بانوان که دغدغه رسیدن به محل کار را داشتند قطار را ترک کردند.بانوان دیگر جلوی در قطار را گرفتند و گفتند پیاده نمی شویم تا زمانیکه به کار گزار مترو بگوئید بیاید. هر چه مأمورین خواهش کردند کسی پیاده نشد. تا اینکه یکی از مآمورین مترو گفت به زور آنها را بیرون کنید .دیگری گفت نمی توان به روی زنها دست بلند کرد. ولی دیگری گفت چرا نمی توانید ؟ خودش پیشدستی کرد و چند زن را هل داد. مأمورین سرباز نیروی انتظامی مستقر در مترو به رگ غیرتشان برخورد و به شوند اینکه مأمورین مترو به روی زنها دست بلند کرده بودند ، با آنها دعوا کردند و خلاصه زنها شعار سر دادند که ما اعتراض داریم واگن نیاز داریم.سرانجام رئیس مترو آمد و به زنها قول داد که تا نخستین روز مهرماه دو واگن به واگن های پیشین اضافه شود( برگشتن به حال نخست). تا امروز چند روز از مهر می گذرد و از اضافه شدن واگن ها هیچ خبری نیست.ولی بانوان ثابت کردند که غیرتشان ار مردها بیشتر است. ولی چیزی را که درک نکردند این بود که با این شیوه می توان به خواست های بیشتری دست یافت.درک نکردند که مبارزه بدور از خشونت یعنی همین.درک نکردند که در نخستین روز مهر که واگن ها اضافه نشد باز هم کار چند روز پیش خود را تکرار کنند.مبارزه یعنی کوشش برای رسیدن به یک وضعیت دلخواه. نه کوشش برای رسیدن از مرحله بد تر به مرحله بد. ای کاش کسی بود که به زنان ما یاد می داد با اعتراض هایی به این شکل و به گونه ادامه دار می توان به حقوق بیشتری دست یافت.

Friday, April 01, 2005

جنبش مسلمانان پشتو ی جبهه شمال غربی هند

پیروزی در هر زمینه ای در زندگی نیاز به اعتماد به نفس دارد.پیروزی در مبارزاتی که دشمن تا دندان مسلح است از این قاعده مستثنی نیست.اگر نیک بنگریم همه تحولات نیک و بد دنیا در ابتدا با عزم و ارده یک نفر شکل گرفته است.برای مثال تفکر نژادپرستانه شخص منفردی به اسم هیتلر بود که در جنگ جهانی دوم دنیا را به آتش و خون کشاند. یا اگر بخواهیم تغییرات مثبت را در نظر بگیریم ، خواست مهندس گاندی در ایجاد هندوستان مستقل بود که سرانجام دشمن قدرتمندی چون انگلیس را به زانو در آورد. هر انسانی باید این قدرت را در خود ببیند که هر وقت اراده کند ، نه تنها محله خود بلکه دنیا را تغییر دهد.همانطور که انسانهای قدرت طلب ، برای ارضای میل قدرت طلبی خود توانسته اند بر دنیا تأثیر بگذارند،انسانهایی که فارغ از خود می اندیشند و اعتلای کشورشان برایشان اهمیت دارد نیز می توانند هر تأثیری که از دید آنها مثبت است بر کشورشان بگذارند.در گذشته در مقاله ای نوشته بودم که هندیها با وجود اینکه انگلیس به صورت فیزیکی در کشورشان حضور داشت ، با او مبارزه کردند و استقلال کشور خودشان را به دست آوردند.اما در کشور ما حتی تحصیل کرده ها هنوز بر این باور هستند که تا حمایت انگلیسیها از این رژیم وجود دارد ، رژیم برقرار است.امیدوارم که روزی اطلاعات مردم از مبارزات بدور از خشونت آنقدر زیاد بشود که دیگر به فرض مسلم که انگلیس با همه قوا از اینها حمایت می کند ، مبارزه برایشان مثل آب خوردن باشد.
در اینجا بد نیست درباره مبارزه مسلمانان هندی که جدا از جنبش مهندس گاندی بوده است کمی سخن بگوئیم.بعد با خود قضاوت کنیم و ببینیم آیا درست است که مردمی پا برهنه ، گرسنه ، بی سواد و عقب افتاده نظیر پشتوهای هندی راه مبارزه با انگلیس را یاد بگیرند؛ اما ما ملتی که مدعی تاریخ و فرهنگی کهن هستیم و از نظر ثروت و سواد و وضع بهداشتی و .. از مسلمانان هندی جلوتر هستیم ، نتوانیم با حضور پشت پرده انگلیس مقابله کنیم و به جای اندیشیدن به مبارزه انگلیس را چون غولی افسانه ای برای خود جلوه دهیم که فقط با یک غول افسانه ای دیگر از سرزمینی دیگر از پای در می آید؟
جین شارپ در زمینه مبارزات بدور از خشونت کتابهای زیادی نوشته است.تازه ترین کتاب او زیر عنوان waging nonviolent struggle هست که در مورد جنبشهای بدور از خشونت مثالهایی را از کشورهای مختلفی به صورت گسترده بیان کرده است .فصل 8 این کتاب با وجود اینکه مربوط به مبارزه هندیان است ، در فصلی جدا از جنبش استقلال طلبانه هند توضیح داده شده است.
او در این کتاب آورده است که: مسلمانان هندوستان در قسمت شمال غربی شبه جزیره هندوپاکستان زندگی می کنند .وقتی که در سال 1848 میلادی این ناحیه به تصرف انگلیسیها در می آید، آن را به دو بخش تقسیم می کند.یک بخش تحت نظارت دولت انگلیس بود و بخش دیگر به صورت قبیله ای و آزاد زندگی می کردند. بخشی که زندگی قبیله ای و آزاد داشتند ،از همه نوع امکانات محروم بودند.از هر 1000 نفر تنها 25 نفر سواد داشتند که این آمار در ارتباط با زنان سواد دار از این رقم هم پائین تر بود.
دولت انگلیس به خاطر اینکه هزینه های زیادی را صرف ارتش خود می کرد دیگر به تحصیلات و دیگر امور رفاهی مردم منطقه توجهی نمی کرد. البته برای انگلیس بی سواد ماندن مردم اهمیت داشت.هر چه مردم نادان تر باشند ، حکوت کردن بر آنها راحت تر است.
اگر به شرایط امروز خودمان نگاه کنیم ، می بینیم که در شرایطی بسیار بسیار بهتر از این مسلمانان هندی قرار داریم.
این مسلمانان هندی هم بسیار فقیر بودند و هم بی سواد . از کوچک ترین مسائل بهداشتی هم اطلاع نداشتند.ببینید بدبختی آنها تا چه پایه بوده است که در کشور خودشان با خرج خودشان اجازه مدرسه ساختن نداشتند.
فردی به اسم غفار خان با استفاده از بنیه مالی خود شروع به ساختن مدرسه و آموزش به مردم می کند. در کنار سواد آموزی با آنها در مورد مسائل بهداشتی صحبت می کند . اما انگلیسیها با او مخالفت می کنند.اما غفار خان بر تصمیم خود پافشاری می کند . انجمنی به اسم خدمت گزاران خدا تأسیس می کند و به همه آنها دیسیپلین مبارزه بدور از خشونت را آموزش می دهد و تأکید می کند که هر کس این روش را می پسندد، پیراهن سرخ بپوشد و به ما بپیوندد و هر کس دیسیپلین این مبارزه را نمی پسندد ، همین الان انجمن خدمتگزاران خدا را ترک کند.
جالب است که بدانید انگلیس سعی می کند از اختلاف هندو ها و مسلمانان بهره بگیرد و به ملاها می گوید که انجمن خدمتگزاران خدا طرفداران هندوها هستند تا مردم مسلمان را از پشتیبانی این جنبش بر حذر کند. انگلیس اینقدر از قدرت مبارزه بدور از خشونت آگاه بوده است که گاهی به عمد دست به کشتار مردم بی گناه می زند تا آنها را تحریک به انجام اعمال خشونت آمیز کند ، تا برای تلافی کردن و سرکوب کردن جنبش دلیل قانع کننده ای داشته باشد. اما همین مردم پا برهنه و بی سواد ، آنقدر بر دیسیپلین مبارزه بدور از خشونت تأکید می ورزند که سر انجام پس از افت و خیزهایی در این مبارزه موفق می شوند که به خواست خود برسند.
آیا سزاوار است که ما ایرانیان از این هندیها عقب تر باشیم و از آنها درس نگیریم؟

جنبش مسلمانان پشتو ی جبهه شمال غربی هند

جنبش مسلمانان پشتو ی جبهه شمال غربی هند
پیروزی در هر زمینه ای در زندگی نیاز به اعتماد به نفس دارد.پیروزی در مبارزاتی که دشمن تا دندان مسلح است از این قاعده مستثنی نیست.اگر نیک بنگریم همه تحولات نیک و بد دنیا در ابتدا با عزم و ارده یک نفر شکل گرفته است.برای مثال تفکر نژادپرستانه شخص منفردی به اسم هیتلر بود که در جنگ جهانی دوم دنیا را به آتش و خون کشاند. یا اگر بخواهیم تغییرات مثبت را در نظر بگیریم ، خواست مهندس گاندی در ایجاد هندوستان مستقل بود که سرانجام دشمن قدرتمندی چون انگلیس را به زانو در آورد. هر انسانی باید این قدرت را در خود ببیند که هر وقت اراده کند ، نه تنها محله خود بلکه دنیا را تغییر دهد.همانطور که انسانهای قدرت طلب ، برای ارضای میل قدرت طلبی خود توانسته اند بر دنیا تأثیر بگذارند،انسانهایی که فارغ از خود می اندیشند و اعتلای کشورشان برایشان اهمیت دارد نیز می توانند هر تأثیری که از دید آنها مثبت است بر کشورشان بگذارند.در گذشته در مقاله ای نوشته بودم که هندیها با وجود اینکه انگلیس به صورت فیزیکی در کشورشان حضور داشت ، با او مبارزه کردند و استقلال کشور خودشان را به دست آوردند.اما در کشور ما حتی تحصیل کرده ها هنوز بر این باور هستند که تا حمایت انگلیسیها از این رژیم وجود دارد ، رژیم برقرار است.امیدوارم که روزی اطلاعات مردم از مبارزات بدور از خشونت آنقدر زیاد بشود که دیگر به فرض مسلم که انگلیس با همه قوا از اینها حمایت می کند ، مبارزه برایشان مثل آب خوردن باشد.
در اینجا بد نیست درباره مبارزه مسلمانان هندی که جدا از جنبش مهندس گاندی بوده است کمی سخن بگوئیم.بعد با خود قضاوت کنیم و ببینیم آیا درست است که مردمی پا برهنه ، گرسنه ، بی سواد و عقب افتاده نظیر پشتوهای هندی راه مبارزه با انگلیس را یاد بگیرند؛ اما ما ملتی که مدعی تاریخ و فرهنگی کهن هستیم و از نظر ثروت و سواد و وضع بهداشتی و .. از مسلمانان هندی جلوتر هستیم ، نتوانیم با حضور پشت پرده انگلیس مقابله کنیم و به جای اندیشیدن به مبارزه انگلیس را چون غولی افسانه ای برای خود جلوه دهیم که فقط با یک غول افسانه ای دیگر از سرزمینی دیگر از پای در می آید؟
جین شارپ در زمینه مبارزات بدور از خشونت کتابهای زیادی نوشته است.تازه ترین کتاب او زیر عنوان waging nonviolent struggle هست که در مورد جنبشهای بدور از خشونت مثالهایی را از کشورهای مختلفی به صورت گسترده بیان کرده است .فصل 8 این کتاب با وجود اینکه مربوط به مبارزه هندیان است ، در فصلی جدا از جنبش استقلال طلبانه هند توضیح داده شده است.
او در این کتاب آورده است که: مسلمانان هندوستان در قسمت شمال غربی شبه جزیره هندوپاکستان زندگی می کنند .وقتی که در سال 1848 میلادی این ناحیه به تصرف انگلیسیها در می آید، آن را به دو بخش تقسیم می کند.یک بخش تحت نظارت دولت انگلیس بود و بخش دیگر به صورت قبیله ای و آزاد زندگی می کردند. بخشی که زندگی قبیله ای و آزاد داشتند ،از همه نوع امکانات محروم بودند.از هر 1000 نفر تنها 25 نفر سواد داشتند که این آمار در ارتباط با زنان سواد دار از این رقم هم پائین تر بود.
دولت انگلیس به خاطر اینکه هزینه های زیادی را صرف ارتش خود می کرد دیگر به تحصیلات و دیگر امور رفاهی مردم منطقه توجهی نمی کرد. البته برای انگلیس بی سواد ماندن مردم اهمیت داشت.هر چه مردم نادان تر باشند ، حکوت کردن بر آنها راحت تر است.
اگر به شرایط امروز خودمان نگاه کنیم ، می بینیم که در شرایطی بسیار بسیار بهتر از این مسلمانان هندی قرار داریم.
این مسلمانان هندی هم بسیار فقیر بودند و هم بی سواد . از کوچک ترین مسائل بهداشتی هم اطلاع نداشتند.ببینید بدبختی آنها تا چه پایه بوده است که در کشور خودشان با خرج خودشان اجازه مدرسه ساختن نداشتند.
فردی به اسم غفار خان با استفاده از بنیه مالی خود شروع به ساختن مدرسه و آموزش به مردم می کند. در کنار سواد آموزی با آنها در مورد مسائل بهداشتی صحبت می کند . اما انگلیسیها با او مخالفت می کنند.اما غفار خان بر تصمیم خود پافشاری می کند . انجمنی به اسم خدمت گزاران خدا تأسیس می کند و به همه آنها دیسیپلین مبارزه بدور از خشونت را آموزش می دهد و تأکید می کند که هر کس این روش را می پسندد، پیراهن سرخ بپوشد و به ما بپیوندد و هر کس دیسیپلین این مبارزه را نمی پسندد ، همین الان انجمن خدمتگزاران خدا را ترک کند.
جالب است که بدانید انگلیس سعی می کند از اختلاف هندو ها و مسلمانان بهره بگیرد و به ملاها می گوید که انجمن خدمتگزاران خدا طرفداران هندوها هستند تا مردم مسلمان را از پشتیبانی این جنبش بر حذر کند. انگلیس اینقدر از قدرت مبارزه بدور از خشونت آگاه بوده است که گاهی به عمد دست به کشتار مردم بی گناه می زند تا آنها را تحریک به انجام اعمال خشونت آمیز کند ، تا برای تلافی کردن و سرکوب کردن جنبش دلیل قانع کننده ای داشته باشد. اما همین مردم پا برهنه و بی سواد ، آنقدر بر دیسیپلین مبارزه بدور از خشونت تأکید می ورزند که سر انجام پس از افت و خیزهایی در این مبارزه موفق می شوند که به خواست خود برسند.
آیا سزاوار است که ما ایرانیان از این هندیها عقب تر باشیم و از آنها درس نگیریم؟

Friday, September 17, 2004

نافرمانی مدنی به شیوه جدید


هر چند که زمان زیادی از گشودن وبلاگ مبارزه بدور از خشونت نمی گذرد، اما در همین مدت کوتاه با مراجعه به آمار بازدید کنندگان متوجه شدم که کار من در یک جایی عیب دارد. هر چه با خود فکر کردم عیب کار من در کجاست نفهمیدم تا اینکه دوست بسیار عزیزی فایلی برایم فرستاد که آن را در اینجا گذاشته ام. با خواندن کامل این فایل متوجه نکات بسیار مهمی شدم که توجه به آنها در آینده ای بسیار نزدیک ایران را رها خواهد کرد.
اول از همه لازمه اینکه ایران از شر ملاها رهایی یابد ، این است که در تیمارستانها دنیا بگردیم و یک دیوانه پیدا کنیم. البته باید این دیوانه دکتر باشد و جاد و بلد باشد . یکی از خصوصیتهای مهمی که این دکتر دیوانه باید داشته باشد این است که حرفهایش بی سر و ته و نا مربوط باشد. هر چه حرفهای عجیب غریب تر بزند ، مقبول تر و پسندیده تر است.از آن دسته از دکترها که وقتی حرفی می زند ، خودش هم نمی داند چه می گوید. اگر این مصاحبه با آقای اهورا خالق یزدی را بخوانید بخوبی روحیه ملت ایران را درک می کنید و داروی این همه بدبختی را پیدا می کنید.آقای اهورا یزدی هر چند که خیلی طرفدار دارد ، اما اگر اسم خود را از فتح الله ، ققط به الله تغییر داده بود ، از این هم بیشتر با اقبال مواجه می شد. و نه تنها شبکه تلویزیونی رنگارنگ، بلکه شبکه آزادی و دیگر تلویزیونها هم که دیوانه پسند هستند برای تبرک برنامه هایشان یک پولی هم به خالقی می دادند و می گفتند خواهش می کنیم بر ما منت بگذارید و تلویزیون ما را هم با حرفهای بی سر و ته خودتان مزین کنید. تلویزیون ما فقط شما را کم دارد. وقتی الکلیها سیاست دان تلویزیون ما می شوند ، چرا یک دکتر دیوانه پر طرفدار ما را مفتخر نکند.وقتی آقای خالقی می گوید بعضی اوقات چیزهایی می گویم که خودم هم علتش را نمی دانم ، مثلاً زنی به من زنگ زد و گفت دستم درد می کند . من هم به او گفتم روغن زیتون بمال به دستت خوب می شود. خودم هم نمی دانم چرا این حرف را زدم. چند روز بعد این خانم زنگ زد و گفت دستش خوب شده است(آقای خالقی نمی داند اگر به این خانم گفته بود سرگین بزن به پشت پاهایات ، دستت خوب می شود؛ این خانم از او قبول می کرد و دستش خوب می شد.) گمان کنم چاره ای که آقای اهورا خالق یزدی برای درمان دردهای مردم رنجدیده این مرز و بوم پیدا کرده است؛ یک چیزی در همین مایه ها خواهد بود. مثلاً شاید در فردایی که به ایران می آید ، به مردم توصیه می کند که چند گربه سیاه که به خالصی نژاد آنها اطمینان دارید پیدا کنید و مطمئن شوید که سر سوزنی سفیدی در بدن اینها وجود ندارد . بعد این گربه ها را در یک جای خلوت ببرید و خفه کنید و سپس جسد آنها را چال کنید . در نتیجه این سحر و جادو که خیلی هم به علوم روز نزدیک است! شما از شر این ملا ها راحت خواهید شد.
مبارزه به سبک نافرمانی مدنی ، مبارزه ای است که اگر مردم با آن آشنا شوند ، می توانند حتی در طول یک هفته بزرگترین دیکتاتوری را بدون خونریزی به زانو درآورند. اما من امروز روشی پیدا کرده ام که توصیه آن باعث می شود حتی در زمانی کوتاه تر از یک هفته ملا ها را سرنگون کرد. باز هم برای انجام این توصیه ها می توانید از خالقی مدد بگیرید. به این صورت که آقای خالقی به امت شهید پرور و مسلمان ایران بگوید : ملت ایران، کسانی که به من امید بسته اید، من در روز 10 مهر به ایران خواهم آمد . در این روز وجدان شما بیدار می شود و در پی این بیدار شدن جمهوری اسلامی هم برای همیشه خواهد رفت. لازمه بیدار شدن وجدان همگی این است که به سبک مردم شیلی با قاشق به قابلمه هایتان بکوبید. اما باید قبل از استفاده از قاشقها هزار صلوات بفرستید و به روی قاشقها فوت کنید . البته مواظب باشید که صلواتهایتان روی زمین نریزد و مستقیماً روی قاشقها بریزد.من مطمئن هست با این شیوه ملت ایران هم مبارزه مدنی را یاد می گیرند و هم رهبری که همیشه در انتظارش بودند نصیبشان می شود. مسلما هیج کس هم از این رهبر جدید نمی پرسد که پدر پدر پدربزگت چه کاره بود.
پارمیس سعدی

Friday, September 03, 2004

مبارزه بدور از خشونت و معلولیت بخش 2

مبارزه بدور از خشونت و معلولیت
بخش 2
در بخش یک قسمتی از مقاله را ترجمه کردم و در پائین مقاله خاطر نشان کردم که هدف از ترجمه این مقاله این است که هموطنان عزیز متوجه شوند که حتی افراد معلول می توانند در مبارزه بدور از خشونت شرکت کنند. من با خود فکر کردم که این مقاله باعث می شود که ما به توانائیهای بالقوه خود پی ببریم و هراسی از مبارزه نداشته باشیم. زمانیکه متوجه می شویم افراد معلول می توانند برای رسیدن به آزادی و عدالت مبارزه کنند، پس ما با توانائیهای خود کارهای بسیار بزرگتری می توانیم بکنیم. و گرنه شاید در زمانی که مردم عادی آشنایی با مبارزه بدور از خشونت ندارند، اینجور مقالات کاربردی برای معلولین نداشته باشد.
اما در اینجا می خواهم یک نکته مهم را یاد آور شوم و آن این است که 8 سال جنگ عده زیادی معلول بر جای گذاشت که اکنون عده کثیری از این جانبازان به مخالفان رژیم پیوسته اند. هر چند که در مقاله قبلی گفتم ممکن است این مقاله برای آشنا کردن معلولین کشور ما با این نوع مبارزه ، چندان کاربردی نداشته باشد، اما از آنجا که عده کثیری از جانبازان اکنون به مخالفان جمهوری اسلامی پیوسته اند، بنابراین اگر جانبازان نیز با این روش مبارزه آشنا شوند، می توانند سهم بزرگی را برای به ثمر رسیدن این جنبش ایفا کنند.(شاید ماجرایی که چند سال پیش در شیراز به وقوع پیوست و عده زیادی از معلولین و جانبازان در یک گردهایی بر علیه رژیم شعار دادند ، دلیل بسیار خوبی بر این مدعا باشد)
ادامه از بخش یک:
در حقیقت ناتوان بودن در مسائل دیگر به مفهوم ناتوان بودن در مبارزه بدور از خشونت نیست. کسانیکه ، دروغگو، بی مقاومت ومحرک خشونت و غیر قابل اعتماد هستند برای مبارزه بدور از خشونت زیان آورند. افراد معلول بیشتر از دیگران مستعد کسب چنین خصلتهایی نیستند.
در دسامبر سال 1999 در استرالیا یک کنفرانس به منظور برسی مبارزه بدور از خشونت و معلولین برگزار شد، که فعالین در امر مبارزه بدور از خشونت و مبارزین معلول و افراد عادی در آن شرکت داشتند. هدف از برگزاری این کنفرانس رسیدن به توافقنامه ای خاص نبود، بلکه هدف این کنفرانس برسی موضوعات کلیدی بود .در اینجا به پاره ای از موضوعات که در این کنفرانس مطرح شد می پردازیم.
توانائیها و پیکارها
آیا افراد معلول می توانند در مبارزه بدور از خشونت شرکت کنند؟ آیا فعالیتهای بخصوصی هست که متناسب با مشارکت آنها باشد؟ تجارب نشان می دهد که با پشتیبانی از معلولین آنها قادر خواهند بود در تمام سلسله مراتب مبارزه بدور از خشونت شرکت کنند.
بهتر است کارهایی را که افراد بر اساس توانائیها، استعداد و خواست خود می توانند انجام دهند ، مشخص کنیم.
به طور کلی جنبش بدور از خشونت باید مردم را تشویق به استفاده از توانائیها و مهارتهایشان کند و همینطور آنها را برای کسب مهارتهای جدید آماده سازد و به آنها در ارتباط با توانائیهای گوناگون آنها اعتماد به نفس دهد.آنچه درباره عموم مردم صدق می کند ؛ درباره معلولین هم صدق می کند.
با این وجود کارهایی هست که منحصراً ویژه معلولین است. مثلاً تجمع در پارکها توسط صندلی چرخدار.صندلی چرخدار برای مسدود کردن جاده و خیابان بسیار مناسب است. در جایی که هدف از مبارزه بدور از خشونت کند کردن حرکتهاست، صندلی چرخدار خیلی کارساز خواهد بود. در بعضی جاهای دیگر افراد معلول با معلولیتهای دیگر می توانند کمک مفیدی به این مبارزه کنند.مثلاً افراد ناشنوا می توانند سمعکها را از گوش خود درآورند و یکجا بنشینند . در این حال حتی قادر نخواهند بود که فرمان دشمن را بشنوند چه برسد که بخواهند به آن عمل کنند.می توان فرصتهای مبارزاتی را به دو دسته طبقه بندی کرد. طبقه اول توانائیهای ذاتی است و طبقه دوم موقعیتهای فرعی و خارجی است.
وقتی که فعالیتها و مبارزات معلولین برای مردم دیگر مشخص شد، ممکن است که به روشهای مختلفی عکس العمل نشان دهند.افراد معلول ممکن است که نیازمندیهای خاصی داشته باشند که دولت سرکوبگر به آنها اهمیت ندهد.اگر دولت نخواهد که به نیازهای آنها توجه کند ، غیر انسانی بودن حکومت آنها آشکار می شود. اما اگر بخواهد به نیازهای آنها توجه کند، بنابراین تا اندازه ای مجبور است کوشش خود را صرف برآورده کردن این نیازها بکند. در زمانهای اضطراری ، زمانی که مبارزان بدور از خشونت باید یک اقدام فوری کنند، این اقدام معلولین باعث می شود که دشمن دچار یک سردرگمی بشود و توجه او نسبت به منابعش کم شود.اگر به صورت انسان دوستانه با معلولین مواجه شود، حتی اگر به صورت اجباری هم باشد ، باز هم برای مبارزین اجتماعی مفید خواهد بود. به هر حال رژیم را با یک دو راهی مواجه خواهد ساخت.
مشارکت در اشکال مختلف مبارزه باید به صورت خود انتخابی باشد. برای مثال ، برای معلولینی که ضعف جسمانی دارند ، بسیار مشکل است که دست به اعتصاب غذا بزنند. اما یکی از اهداف مبارزه بدور از خشونت باید این باشد که مبارزین را با محدودیتها، توانائیها و استعدادها و خطرهایی که ممکن است در موقع مبارزه با آن مواجه شوند، آشنا کند.
محدودیتها بیشترمحدودیتهای ساختاری است که ناشی از محرومیتهای اجتماعی و اقتصادی است. همچنین درجه بندی های مؤسسات چه رسمی و چه غیر رسمی از جمله عواملی است که معلولین را آسیب پذیر می کند.ممکن است این آسیب پذیری بسیار بیشتر از حد تصور باشد.مؤسسه هایی که به اندازه کافی سرمایه گزاری می کنند، حوزه های گوناگونی برای جبران نقص افرادی که آنها را دردسر ساز می نامند، دارند.
اگر محدودیتهای ساختاری کمتر شوند و یا اینکه نقطه نظرات نسبت به معلولین عوض شود، می توان بر تعدادی از محدودیتهای جسمی فائق آمد.محدودیتهای ارتباطی هم وجود دارد. مخصوصاً برای بعضی از گروهها، که البته این مشکل نیز با حمایت و پشتیبانی برطرف خواهد شد.
هزینه مبارزه برای همه مردم به یک اندازه نیست.زیرا افراد معلول وابسته به همین خدمات موجود هستند که در اغلب موارد هم این خدمات ناکافی هستند. هزینه این اعتراضات ، وهمینطور خطرات مبارزه ممکن است تهدید جدی برای سلامتی باشد.برای مثال کسانی که نخاعی هستند اگر بخواهند در یک فراخوان شرکت کنند، اما در آنجا مراقبت لازم از آنها به عمل نیاید ، ممکن است که به عفونت مثانه دچار شوند که عوارض آن هم بسیار جدی باشد.
ادامه دارد

Friday, August 27, 2004

مبارزه بدور از خشونت و معلولین بخش یک

مبارزه بدور از خشونت و معلولین
برعکس مبارزه نظامی که فقط افراد جوان و سالم می توانند در آن شرکت کنند؛ مبارزه بدور از خشونت نوعی مبارزه است که همه می توانند در آن شرکت کنند.برای مثال ممکن است که عده بسیار کمی از زنان در خط مقدم جبهه بروند. بر خلاف دفاع نظامی ، مقاومتی مدنی از شیوه هایی نظیر صف آرایی، بایکوت، تحریم ، اعتصاب، تحصن و... یاری می گیرد. به این دلیل ، همه اقشار جامعه، صرف نظر از جنسیت، سن و سال و توانائیهای جسمی می توانند در آن شرکت کنند.این به این مفهوم است که ، زنان، سالخوردگان، معلولین و کسانی که وضعیت جسمی خوبی ندارند؛ می توانند همراه با جوانان سالم و قوی در این مبارزه شرکت کنند.مزیت این گونه مبارزه این است که مبارزان نماینده نیازمندیها و نقطه نظرات گوناگون هستند. از این رو فرصت بهتری برای همبستگی بوجود می آید و اطلاعات را بهتر می توان بین یکدیگر تقسیم کرد.اما به نظر می رسد که درباره کارکرد عملی این نوع مبارزه نسبتاً تحقیقات کمی صورت گرفته است. ما در اینجا قصد داریم به مشارکت معلولین در این نوع مبارزه بپردازیم .درباره چگونگی شرکت معلولین در ابن نوع مبارزه سؤالاتی وجود دارد که باید به آنها پاسخ داده شود.
1- معلولین چه توانائیهایی دارند که به واسطه آنها می توانند در مبارزه بدور از خشونت شرکت کنند؟
2- برای شرکت آنها در این مبارزه چه محدودیتهای وجود دارد؟
3- چه موضوعاتی برای رضایت آنها در مشارکت در این نوع مبارزه وجود دارد؟(مخصوصاً معلولین ذهنی)
4- معلولین چگونه مشارکتی می توانند داشته باشند تا ظرفیت همبستگی را افزایش دهند؟
در نگاه اول ، هنگام بررسی این سؤالات پاسخگویی به آنها به نظر ساده نمی آید.
بله ! افراد معلول فرصتهای بیشتری برای مبارزه بدور از خشونت به نسبت مبارزه نظامی دارند. اما این جمله بسیاری از مشکلات و فرصتها را پنهان می کند.(البته لازم به یاد آوری است که به یاری تکنولو ژی پیشرفته، افراد معلول هم ، می توانند در مبارزه نظامی شرکت کنند. یک فرد معلول می تواند پشت یک دستگاه بنشیند و با زدن یک دکمه یک موشک هسته ای را شلیک کند.اما کنار گذاشتن زنان،سالخوردگان،کودکان و معلولین از مبارزه نظامی ،موضوعی بسیار عادی است که پرداختن به آنها خارج از حوصله این مبحث می باشد.)
معلولیت گاهی مانع انجام بسیاری از کارهای عادی است.( کارهایی از قبیل مسافرت،خرید کردن یا خوردن). این به مفهوم این است که ممکن است یک معلول برای شرکت در یک مبارزه بدور از خشونت با یک سری مشکلات مواجه شود. به نظر می رسد که شرکت در یک اعتصاب برای معلولین آسان باشد،اما باید در نظر گرفت که معلولین به سختی می توانند شغلی به دست آورند. یا شاید با خود بگوئید معلولین می توانند در شب زنده داریها شرکت کنند،اما شرکت آنها در اینگونه مبارزات سمبولیک یک پیش شرط هایی دارد. برای مثال باید آنها به وسیله ای بتوانند خودشان را به آنجا برسانند.یا کسانی موقع نیاز به توالت به آنها کمک کنند ، یا داروی مورد نیازشان را به آنها برسانند.دقیقاً آنچه که معلولین می توانند انجام دهند بستگی به درجه معلولیت و ناتوانی آنها دارد.زمانی که از افراد معلول صحبت می کنیم اولین تصویری که به ذهن اغلب افراد خطور می کند؛ یک شخص نابیناست که عصایی در دست دارد، یا شخصی است که بر روی صندلی چرخدار نشسته است. اما عیوبی نظیر نابینایی و فلجی ، درصد کمی از معلولیتهای شناخته شده است. درصد بیشتر معلولین، معلولیتهای ذهنی و روانی دارند.افراد با ناتوانائیهای جسمی به نسبت معلولین ذهنی بیشتر به چشم می آیند و جامعه نیز آنها را به نسبت معلولین ذهنی در جایگاه بهتری قرار می دهد.
در ارتباط با مشارکت ، معلولین به نسبت معلولیت خود می توانند در مبارزه بدور از خشونت شرکت کنند.برای مثال شخصی که فقط یک چشم دارد هیچ مانعی برای شرکت او در یک شب زنده داری وجود ندارد. اما یک فرد فلج به خدمات بیشتری نیاز دارد. مثلاً باید صندلی چرخدار یا اتوبوس برای انتقال به آنجا برای او مهیا شود. اما فردی با ناتوانی ذهنی شدید ، علاوه بر اینکه باید حمایت شود، آگاه ساختن او از تصمیم گیریها نیز بسیار اهمیت دارد.
باید توجه کرد که معیوبی با معلولیت تفاوت دارد. معیوب کسی است که قسمتی از بدنش دارای عیب شده است. مثلاً یکی از پاهایش را از دست داده است. اما معلول کسی است که در جامعه نمی تواند هیچ عملکردی داشته باشد. فردی که چشمش به خاطر نزدیک بینی یا دوربینی معیوب است؛ ممکن است هیچ ناتوانی نداشته باشد. زیرا مسئله بینائی او با در دست بودن عینک حل می شود.مسئله این است که معلولیت فقط در خود شخص باقی نمی ماند. بلکه در تعامل او با اجتماع نیز اثر می گذارد.شرایطی که جامعه برای معلولین فراهم می کند یا اینکه نمی کند بسیار مهم است.
شوربختانه در طول تاریخ افراد معلول نه تنها از آنها حمایت نشده ، بلکه با آنها بد رفتاری هم شده است.مؤسسات مختلف، هیچ گونه فرصتی در اختیار آنها قرار نداده اند و همیشه به دید منفی به آنها نگریسته شده است. در نتیجه چنین بدرفتاریها، افراد معلول برای ناراحتیها بعدی بسیار آسیب پذیر هستند.این به این مفهوم است که توانمند کردن آنها برای مشارکت در مبارزه فقط منحصر به برداشتن موانع نمی شود.بلکه باید کوشش جدی شود تا اثرات آن بد رفتاریها زدوده شود.خلاصه اینکه اگر بخواهیم افراد معلول را در این نوع مبارزه شرکت دهیم باید حمایت بسیار زیاد حمایت و پشتیبانی کنیم، تا مبارزه بدور از خشونت را به عنوان یک گزینه انتخاب کنند.
از طرفی افراد با معلولیتهای جسمی می توانند کمک بزرگی به مبارزه بدور از خشونت باشند. مثلاً می توانند کارهایی بکنند که از عهده دیگران خارج است، یا اینکه در تظاهرات شرکت کنند و الگوی شجاعت و دلیری باشند . گاهی در مبارزات بدور از خشونت مبارزین یک مکان را مسدود می کنند. مثلاً افراد خودشان را به یک ماشین می بندد و اجازه استفاده از آن ماشین آلات را نمی دهند. حالا اگر کسی بیاید و به زور این افراد زحمت کش را از آنجا دور کند، شخصی که مرتکب این عمل شده در چشم همه یک شخص بی رحم جلوه کرده و عواقب کارش به زیانش خواهد بود. حالا در بعضی مواقع اشخاص معلول می توانند نقش مسدود کننده را ایفا کنند.بلند کردن این اشخاص از اینجور مکانها نیاز به مراقبتهای ویژه دارد و هرگونه آسیبی به اینگونه اشخاص برسد، نتیجه بد آن به شخصی که مرتکب این عمل شده است، بر می گردد.از طرف دیگر ممکن است که مبارزین متهم شوند که برای پیروزی در این مبارزه معلولین را سپر بلا قرار داده اند ؛ تا حس دلسوزی دیگران را برای پیوستن به این مبارزه بدست آورند.
ادامه این مقاله در هفته آینده
لازم به یاد آوری است که ترجمه این مقاله فقط به این دلیل بود که هموطنان عزیز متوجه شوند که حتی افراد معلول می توانند در مبارزه بدور از خشونت شرکت کنند. من با خود فکر کردم که این مقاله باعث می شود که ما به توانائیهای بالقوه خود پی ببریم و هراسی از مبارزه نداشته باشیم. زمانیکه متوجه می شویم افراد معلول می توانند برای رسیدن به آزادی و عدالت مبارزه کنند، پس ما با توانائیهای خود کارهای بسیار بزرگتری می توانیم بکنیم. و گرنه شاید در زمانی که مردم عادی آشنایی با مبارزه بدور از خشونت ندارند، اینجور مقالات کاربردی برای معلولین نداشته باشد.